«بنیانی که شهید همدانی گذاشت»

1396/12/15نسخه قابل چاپ
روایتی از دیدار وزیر اوقاف سوریه با رهبر انقلاب


وزیر اوقاف و جمعی از علمای سوریه روز پنج‌شنبه دهم اسفندماه با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند. رهبر انقلاب در این دیدار با اشاره به حمایت جمهوری اسلامی از سوریه در خط مقدم مبارزه با دشمنان اسلام، پیروزی را از آنِ ملت‌های مؤمن و مجاهد خواندند و با تأکید بر لزوم پافشاری بر مشترکات اسلامی، گفتند: امیدواریم همگی آن روزی را ببینیم که شما در قدس نماز جماعت می‌خوانید. پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR روایتی از این دیدار متفاوت را از زبان حجت‌الاسلام‌والمسلمین محمدی سیرت -نماینده ولی‌فقیه و رئیس سازمان اوقاف کشور- منتشر می‌کند.
* دیدار اول؛ ۱۳۹۲
حوالی سال ۱۳۹۱ بود که بنا بر پیشنهاد شهید همدانی، تصمیم گرفتیم از علمای سوریه و به خصوص وزیر اوقاف دعوت کنیم تا به تهران بیایند. شهید همدانی معتقد بود که برقراری این ارتباط به نفع محور مقاومت است؛ از این رو با هماهنگی‌های ایشان، آقای محمد عبدالستار وزیر اوقاف سوریه سال ۹۲ با ۱۴ نفر به تهران آمد. یکی از برنامه‌های هیأت سوری که بسیار برای آن مشتاق بودند، دیدار با رهبر انقلاب اسلامی بود. با هماهنگیِ به عمل آمده، یک شب، هنگام نماز مغرب و عشا خدمت آقا رسیدیم و نماز را خواندیم. رهبر انقلاب به این گروه بسیار محبت کردند. بین دو نماز یکی از علمای سوریه که از داوران بین‌المللی قرآن بود، به تلاوت پرداخت و آقا هم تشویق کردند. چینش آن دیدار هم بسیار صمیمی بود. آن شب وزیر اوقاف سوریه چند دقیقه‌ای صحبت کرد و پس از وی، حضرت آقا در سخنانی هم از خود وزیر تشکر کردند و هم از شخص بشار اسد، رئیس‌جمهور سوریه تمجید کردند و فرمودند وی شخصی شجاع، مقاوم در برابر آمریکا و اسرائیل و دشمنان اسلام است و از او تا آخر حمایت می‌کنیم. ایشان از ملت و دولت سوریه هم تقدیر کردند و گفتند همواره حامی آن‌ها هستیم. از وعده‌ی پیروزی خداوند فرمودند و اینکه ان‌شاالله خداوند کمک می‌کند.
در آن زمان، آقای البوطی رئیس هیئت علمای بلاد شام -که هم پدرش و هم پسرش به دست رژیم صهیونیستی شهید شده‌اند- در جلسه حضور داشت و دقایقی به قرائت متنی که آماده کرده بود، پرداخت. حضرت آقا هم فرمودند که از قول من به همسر شهید و مادر شهید سلام برسانید.
در پایان آن دیدار، علمای سوری از حضرت آقا درخواست کردند که با هم عکس یادگاری بگیریم و آقا هم قبول کردند. آن دیدار خیلی صمیمی تمام شد.
مدتی پس از این دیدار، شهید همدانی به ما اطلاع دادند که این سفر و دیدار تأثیر مثبتی بر روابط در سوریه داشته است.

* دیدار دوم؛ ۱۳۹۶
حدود پنج ماه پیش مجدداً درخواست شد که این سفر و این دیدار تجدید شود. شرایط امسال با سال ۹۲ بسیار متفاوت است؛ چرا که جنگ مسلحانه در اغلب نقاط تمام شده و کارهای فکری و فرهنگی باید بیشتر انجام شود. از این رو، مجدداً مقدمات فراهم شد و به دلیل تمایل خود طرف‌های سوری، این هیأت با تعداد نفرات بیشتر و سرشناس‌تری در اسفندماه به تهران آمد؛ افرادی چون وزیر اوقاف سوریه، مدیران اوقاف شهرهای حمص، لاذقیه، حلب، حمات، دمشق، رئیس مجمع علمای شام، رئیس دانشکده الهیات دانشگاه دمشق، مفتی دمشق، مدیر مجمع فتح الاسلامی و شخصیت‌های فرهنگی مذهبی دیگر.

روز پنجشنبه دهم اسفندماه نماز ظهر و عصر خدمت حضرت آقا رسیدیم. قبل از نماز به احوالپرسی با وزیر و هیات همراه گذشت و پس از نماز هم رهبر انقلاب خیلی صمیمی و دوستانه دست وزیر اوقاف سوریه را گرفتند و با هم داخل اتاق ملاقات رفتند؛ پس از آن هم فرمودند بگویید همه بیایند. مهمانان راهنمایی شدند و نشستند. چینش دیدار خارج از عرف دیدارهای دیپلماتیک بود؛ بسیار صمیمی و خودمانی؛ رهبر انقلاب و مهمانان در کنار هم جای گرفته بودند. ابتدای جلسه قرآن تلاوت شد و بعد سه نفر با لباس و کلاه خاصی به اجرای تواشیحی در مدح و ثنای اهل بیت پیامبر (صلوات‌الله‌علیه‌وآله) پرداختند. حضرت آقا هم از نحوه‌ی اجرا و هم محتوای این تواشیح تقدیر کردند و پرسیدند شاعر این قصیده چه کسی است؟ حاضران جوابی برای سوال رهبر انقلاب نداشتند و گفتند: یکی از شعرهای میراث کهن عرفانی ماست. بعداً دوستان تحقیق کردند و متوجه شدیم که بخش اعظمی از شعر، از ابیات «محمد بن ادریس شافعی» پیشوای مذهب فقهی شافعی است که در مدح پیامبر و اهل بیت ایشان سروده است:
یا آل بیت النبی السید العربی؛ لکم مددت یدی ففرجوا کربی
ای خاندان پیامبر فرزندان آقای عرب زبان
دست توسلم را به سویتان دراز کرده‌ام، شما هم در مشکلاتم گشایش ایجاد کنید
من مثلکم لرسول الله ینتسب؛ لیت الملوک لها من جدکم نسب
چه کسی مانند شما منسوب به رسول خداست؟
ای کاش پادشاهان نسبی به جد شما داشته باشند!
ساداتنا الغر من أبناء فاطمة؛ طوبى لمن کان للزهراء ینتسب
پیشوایان پیشانی سپید ما، فرزندان حضرت فاطمه هستند.
خوشا به حال کسی که نسبش به حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) برسد.
من نسل فاطمة أنعم بفاطمة؛ من أجل فاطمة قد شرف النسب
اینان از نسل فاطمه زهرا هستند. چه نعمت بزرگی است انتساب به فاطمه(سلام‌الله‌علیها).
شرافت نسب به خاطر انتساب به حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) ایجاد شده است.

پس از شعر، وزیر اوقاف سوریه به سخنرانی پرداخت. او ابتدا از حضرت آقا تشکر کرد که اجازه ملاقات دادند. دوم سلام بشار اسد را خدمت آقا رساند. سوم هم این که گفت به این خطی که شروع کردید و راهی که انتخاب کردید، ایمان و اعتقاد داریم و به همین جهت با علما خدمت شما رسیدیم که عهد و پیمانی با شما داشته باشیم.
او از سوریه و جنگ جهانی قدرت‌های بزرگ در این کشور گفت و جملات امام حسین علیه‌السلام را تکرار کرد: لا اعطیهم بیدی اعطاء الذلیل... ما هم در سوریه مانند امام حسین علیه‌السلام می‌گوییم: ذلیلانه دست بیعت با دشمن نخواهیم داد... فصیح و بلیغ سخن گفت و بر خط امام خمینی رحمه‌الله تاکید کرد که نه شرقی و نه غربی. از امت اسلامی که برکت خدا در آن نهاده شده دم زد و سخنانش به پایان رسید.

و بعد از صحبت‌های وزیر اوقاف سوریه، رهبر انقلاب بیاناتشان آغاز شد. حضرت آقا در این صحبت‌ها، راهبردهای کلیدی و مهمی را مطرح کردند. هم برای همه مسلمانان و هم برای مسئولان نظام جمهوری اسلامی و هم مردم.
شیوه و روش آقا برای مسئولین ارشد نظام و مدیران نظام جمهوری اسلامی الگو است. این که فرمودند در کنار سوریه هستیم  و وظیفه‌ی ماست از ایستادگی سوریه حمایت کنیم؛ با صراحت این را بیان کردند. صراحت و قاطعیت خود مهم است. خیلی صریح و روشن بیان کردند.
نکته بعدی این است که رهبر انقلاب از بشار اسد تجلیل کردند و فرمودند که وی در چهره‌ی مبارز و مقاوم بزرگ ظاهر شد و شک و تردیدی نداشت و این برای یک ملت خیلی مهم است. اگر یک رهبر و مدیر ارشد محکم و مقاوم باشد برای ملت مهم است؛ ذلت و خواری مسلمانان به دلیل ضعیف بودن رهبران آنهاست.

نکته دیگری که حضرت آقا به آن اشاره کردند این بود که دشمن با ملتی که رهبر و مدیر مقتدر داشته باشد نمی‌تواند هیچ کاری داشته باشد. این مضمون فرمایش آقا بود و به عنوان مصداق عینی، نظام جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی را بیان کردند و فرمودند ۴۰ سال از عمر انقلاب اسلامی گذشته است و از ابتدا همین‌ها بنا داشتند ما نباشیم و آمریکا و شوروی و ارتجاع عرب دست به دست هم دادند؛ اما ما از بین نرفتیم بلکه رشد هم کردیم. پیام این معرفت و شناخت به مردم دنیا امید می‌دهد. اگر همه ما و عناصر مقاومت چنین عقیده‌ای داشته باشیم و مطمئن باشیم چنین می‌شود آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند کند.

مطلب دیگر رهبر انقلاب، بحث اعتقادی و قرآنی بود که اسلام وعده داده است پیروزی متعلق به مؤمن مجاهد است. اگر ایمان باشد و جهاد و تلاش و کوشش نباشد پیروزی نیست. اگر مجاهدت و تلاش باشد و ایمان نباشد پیروزی نخواهد بود. این برخواسته از این آیه شریفه است که در سوره صف است و خدا به سیاستی راهنمایی کند که شما را نجات دهد؟ خداوند جواب این سوال را می دهد که ایمان به خدا و رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم بیاورید و تلاش کنید و مجاهدت فوق‌العاده داشته باشید. این کار را انجام دهید نجات پیدا می‌کنید.   

نکته‌ی بعدی در بیانات این بود که ما اختلافات فرقه‌ای و طایفه‌ای را کنار بگذاریم. اینجا بود که فرمودند عده‌ای مخالف وحدت ما هستند. این عده دو جور هستند. یک عده وابسته به سیاست‌های استکباری نیستند و تشکیلات و ساختاری ندارند و نباید به اینها اعتنایی کرد. ولی یک گروهی که پشتیبان‌شان سیاست‌های استکباری است و پشت اینها آمریکا و اسرائیل حمایت می‌کند و حرکتی حساب‌شده و تشکیلاتی است. همانند سعودی‌ها که فرمودند باید مقابل اینها ایستاد.

صحبت رهبری برخواسته از قرآن است و عده‌ای که طرفدار اسلام انگلیسی و بنی‌امیه و ابوسفیانی هستند این مبارزه را کنار گذاشتند و فقط نماز و روزه و عبادت را نگه داشتند. آقا فرمودند اسلام آن است که با ظلم و کفر و استکبار مخالف است. اسلام ناب محمدی و حقیقی است. اسلامی که با کفر بسازد و با ظلم و مستکبر بسازد اسلام نیست. سعودی ها این چنین زندگی می‌کنند. آمریکا چنین می‌خواهد. نکته دیگر این است که فرمودند امیدوارم روزی در قدس نماز جماعت بخوانید و ببینید و ببینیم. این را که فرمودند وزیر اوقاف سوریه گفت ان‌شاالله به امامت شما باشد. و بیانات ایشان در این دیدار کوچک ولی مهم به پایان رسید. دیداری که ساعتی بعد وقتی اخبار دیگر کشورهای منطقه رصد میکردیم، صدر اخبار خود را به جملات مهم حضرت آقا اختصاص داده بودند. از مسئله نماز در قدس گرفته تا مسئله جبهه مقامت.

بعد از دیدار هدیه‌ای برای آقا آوردند. جعبه‌ای بود و یک جلد قرآن نفیس از سوی بشار اسد. هدیه‌ای هم از حرم حضرت رقیه بود که آقا بوسیدند. خود آقای وزیر هم درس تفسیر دارد و ۵-۴ جلد از آن را تقدیم آقا کرد.
در این رابطه بخوانید :

اولین شهید دفاع مقدس









اولین شهید دفاع مقدس کیست؟

 شاید شما هم گاهی با خود فکر کرده اید که اولین شهید دفاع مقدس در جبهه چه کسی است. این سوال به طور طبیعی چند پرسش دیگر هم ایجاد می کند، کجا و چطور شهید شده؟ اهل کجاست؟ چگونه شخصیتی دارد؟ شغل و نقش او در دفاع مقدس چه بوده؟

شاید شما هم گاهی با خود فکر کرده اید که اولین شهید دفاع مقدس در جبهه چه کسی است و یا شاید از دوست یا کسانی که دستی در موضوع دارند این را پرسیده باشید. این سوال به طور طبیعی چند پرسش دیگر هم ایجاد می کند، کجا و چطور شهید شده؟ اهل کجاست؟ چگونه شخصیتی دارد؟ شغل و نقش او در دفاع مقدس چه بوده؟

 اولین شهید دفاع مقدس «ایرج دستیاری» نام دارد و از شهر امیدیه است.

آنچه در پی می آید گوشه ای از زندگی اولین شهید دفاع مقدس کارگر بسیجی شهید ایرج  دستیاری می باشد که جانش را در راه پاسداری از ارزشهای والای انقلاب و دفاع از کیان و ناموس وطن همچون سایر عاشقان و ولایتمداران هشت سال دفاع مقدس تقدیم مقتدا و رهبرش نمود تا بدین سان روشنی بخش راه تمام کارگران در عرصه سازندگی و پیشرفت و توسعه این ملک پهناور و سربلند اسلامی باشد:

شهید ایرج دستیاری از همان دوران کودکی انسانی اجتماعی و مسئولیت پذیر بود و سعی می کرد نسبت به اطرافیانش احساس مسئولیت داشته باشد . شهید فردی معتقد بوده و نسبت به اقامه نماز اول وقت و انجام واجبات شرعی اهتمام و توجه خاصی داشت.اوبه ورزش خصوصا فوتبال علاقه وافری داشت و به عنوان یکی از دروازه بان های مطرح منطقه امیدیه زبانزد همه ورزشکاران بود و در باشگاه های شاهین ، بانک ملی و استقلال بازی می کرد .به دلیل حضور در میادین ورزشی افراد با سلایق و گرایش های مختلف گرد ایرج جمع می شدند و شهید سعی می کرد همچون شمعی در میان جمع عامل وحدت همه جوانها باشد تا بتواند با جذب نوجوانان و جوانان منطقه امیدیه به ورزش آنها را از بلاهای اجتماعی دور سازد.

ایرج به عنوان پسر ارشد خانواده مجبور گردید در سال دوم دبیرستان به دلیل شرایط اقتصادی خانواده موقتا ترک تحصیل نماید و برای کار دریکی از شرکت های خصوصی وابسته به شرکت نفت مشغول شود . برای پیشرفت در محیط کاری به مدت 4 ماه با هزینه شخصی یک دوره تخصصی تکنسینی برق را در شهر اصفهان پشت سر می گذارد و به دلیل شرایط سنی راهی خدمت سربازی می شود . دوران آموزشی خدمت سربازی به پادگان دژ در خوزستان منتقل شده و درهمین مقطع نیز موفق به یادگیری و آشنایی کامل به زبان عربی می شود.

موفق گردید در یکی از شبها یک از نیروهای ضد انقلاب را دستگیر نماید که پس از انجام بازجویی به سپاه خرمشهر تحویل داده شد و در بازجویی بعمل آمده مشخص شده که عامل بمب گذاری در چهار راه امام بوده که منجر به شهادت یک زن باردار و کودکش شده است

مبارزات انقلابی:

با شکل گیری کمیته از ابتدای پیروزی انقلاب شهید به همراه نیروهای مخلص انقلابی مسئولیت حفاظت از مسیر لوله های نفتی و چاه های نفت منطقه آغاجاری را بر عهده گرفتند و از ساعت 10 شب تا 6 صبح به مدت 6 ماه این وظیفه را با موفقیت به انجام رساندند. شهید ایرج دستیاری در آبان 1358 به عضویت نیروی مقاومت سپاه امیدیه و آغاجاری در آمده و دوره های مختلفی را زیر نظر سردار شهید غیور اصلی و سایر همرزمانش در اهواز پشت سر می گذارد. سپس به منطقه باشت در استان کهگیلویه و بویر احمد اعزام و پس از مدتی به دلیل لیاقت ها و هوش ذاتی و نظامی که از خود نشان می دهد به عنوان مسئول گروه اعزامی انتخاب می شود. سال 1359 در منطق شلمچه و خط مرزی با کشور عراق تحرکاتی از سوی گروه های معارض و ضد انقلاب گزارش شد که عوامل آنها مقادیر زیادی اسلحه و مواد انفجاری را وارد منطقه می کردند. لذا شهید دستیاری به همراه جمع دیگری از جوانان منتخب سپاه پس از پشت سر گذاشتن، یک دوره پیشرفته نظامی و تکاوری به عنوان سرگروه یکی از گروههای اعزامی به نوار مرزی و پاسگاه خیَن انتقال می یابند.

حضور فعال و اثر گذار در روزهای نخستین دفاع مقدس:

پس از حضور در مناطق مرزی شلمچه و در مدت کمی شهید ایرج دستیاری اقدام به شناسایی محل های نفوذ عناصر ضد انقلاب کرده و با توجه به آشنایی و تخصص شهید بعنوان تکنسین برق و هوش ذاتی و نظامی وی سبب گردید با مشورت شهید جهان آرا و دیگر همرزمان وی در سپاه خرمشهر خط آتشی از مواد انفجاری به طول 4 کیلومتر در طول خط مرزی ایجاد کند ک با احداث آن موفق گردید در یکی از شبها یک از نیروهای ضد انقلاب را دستگیر نماید که پس از انجام بازجویی به سپاه خرمشهر تحویل داده شد و در بازجویی بعمل آمده مشخص شده که عامل بمب گذاری در چهار راه امام بوده که منجر به شهادت یک زن باردار و کودکش شده است. بعد ازاین مسئولین سپاه خرمشهر که فرماندهی آن را شهید جهان آرا بر عهده داشت متقاعد گردید با تکمیل طرح شهید دستیاری، اقدام به تقویت و تداوم این خط دفاعی کرده و کنترل جامع تری با توجه به امکانات آن زمان نیروی سپاه در منطقه داشته باشند. که برهمین اساس تجهیزات انفجاری بیشتری در اختیار تیم که مسئولیت آن را شهید دستیاری بعهده داشت قرار می گیرد.

لحظه شهادت « وداع با برادر و همرزمان» :

شهید مورخ 20/6/59 به همراه برادر کوچکتر خود بیژن دستیاری و سرهنگ پاسدار حاج احمد سلحشور فر، مشغول چینش مواد انفجاری در طول خط مرزی بودند در این لحظه شهید با توجه به آگاهی و اشرافیتی که به خطرات مواد انفجاری داشتند از همراهان خود درخواست می کند از محل دور شده تا آخرین چاشنی را بازرسی و خط را آماده نماید که ناگهان یک از تله ها در اثر ریزش خاکریز منفجر و شهید در اثر شدت موج انفجار به درون نهر خیَن پرتاب می شود و در اثر وجود درگیری در منطقه پیکر مطهرش تا یک هفته مفقود می گردد که پس از گذشت یک هفته در کنار اسکله خرمشهر شناسایی و پیکرغرق به خونش به زادگاهش شهر امیدیه انتقال داده می شود.

بازگشت پیکر شهید ایرج دستیاری آن چنان تحولی در منطقه به وجود آورد که سبب گردید بار دیگر آحاد مردم شهر امیدیه حول آن شمع فروزان جمع شوند و جوانان سلحشور شهر فوج فوج تقاضای عضویت در سپاه امیدیه و آغاجاری را می نمودند

بازگشت پیکر شهید ایرج دستیاری آن چنان تحولی در منطقه به وجود آورد که سبب گردید بار دیگر آحاد مردم شهر امیدیه حول آن شمع فروزان جمع شوند و جوانان سلحشور شهر فوج فوج تقاضای عضویت در سپاه امیدیه و آغاجاری را می نمودند. هم اکنون پیکر مطهر کارگر بسیجی شهید ایرج دستیاری به همراه سایر شهدای خوزستان در گلزار شهدای اهواز در خاک آرمیده و میزبان تمامی مردم ولایتمدار این خطه دلاور خیز می باشد. آری بازگشت هر یک از شهیدان و پاسداشت یاد و خاطره هر یک از آنان برگ زرین دیگری را در دفتر خاطره های نسل های انقلاب ثبت خواهد کرد.

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

منابع:

پایگاه اطلاع رسانی 


 
 
 
 
 
 
 
 
 

ارسال به دوستان

رمضان ،عملیاتی که صدام را به گریه واداشت


رمضان ،عملیاتی که صدام را به گریه واداشت
رمضان ،عملیاتی که صدام را به گریه واداشت

نویسنده:زینب حدادی



پس از آزاد سازی خرمشهر به دست نیروهای ایرانی و نمود نتایج آن ؛ارتش عراق در وضعیت بحرانی قرار گرفت .به یاد دارم که رژیم بعث عراق ، پس از پذیرش این شکست ، فرمانده سپاه سوم عراق و معاونان او و تعدادی دیگر از فرماندهان و معاونان تیپ ها را اعدام کرد . اواخر مرداد سال 61، گردهمایی درمقر لشکر نهم برگزار شد. فرمانده لشکر در سخنرانی اش گفت : « امروز بر هر یک از شما واجب است که در راه دفاع از عراق ؛جان خود را فدا کنید » و تاکید می کرد که باید مرز بین ایران و عراق را حفظ کنیم . شکست خرمشهر،چشمان ارتش عراق را به حقایق باز کرده بود و شوکی بود برای فرماندهان عراقی .
ما تصور می کردیم که ایرانی ها پس از آزادی خرمشهر و پاکسازی منطقه از عراقی ها ،پشت مرزهای خود متوقف شده اند و دیگرکاری با نیروهای ما نخواهد داشت ولی کاملاً اشتباه می کردیم . در واقع این ها خیالات ما بود برای فرار از ترس وواقعیت.
سرهنگ ستاد « وسام البغدادی » فرمانده تیپ 419 به مواضع تیپ سرکشی می کرد و درحالیکه یک گارد مخصوص از او محافظت می کرد .من از فرصت استفاده کردم واز وضع موجود از او پرسیدم . وسام در جوابم گفت: « ابوضرغام ! فعلاً دنیا به ما پشت کرده و فرماندهی عراق ؛درگیر این مساله است و نمی داند چه برخوردی برای مقابله با ایرانی ها مناسب است و اختیار و انتخابی جز استفاده از سلاح شیمیایی را نداریم ...»
ایام ماه مبارک رمضان بود و سربازهای عراقی درحال مداوای زخم های عملیات شکست خرمشهر بودند. صدای غرش هواپیماها ،آژیر آمبولانس ها و بلند گوهای تبلیغاتی ، حکایت از روحیه پوشالی جبهه عراق داشت. خواننده فاسد عراقی « می اکرام »، برای سربازان آواز می خواند و آن ها هم با حرف های مبتذل ،دست زدن ورقصیدن اورا همراهی می کردند...
دیری نپایید که تبادل آتش بین نیروهای دو طرف شدید شد .بین شهر بصره و خط مقدم فاصله ای کوتاه بوجود آمده بود.گلوله ها و موشک های ایرانی ؛مواضع و سنگرهای ما را هدف گرفته بودند .آژیر خطربه صدا درمی آمد ومردم با شتاب به پناهگاه ها می رفتند.رزمندگان اسلام ،اماکن نظامی و دولتی شهر بصره را با دقت هدف می گرفتندو عراقی ها مجبور شدند تسلیم واقعیت شوند و سرهنگ ستاد « عمر عبدالکریم الدلیمی » اقرارکرد که ضربه های ایرانی ها با کمال دقت و روی مراکز نظامی و دولتی فرود می آید .
قدرت و توان نیروهای اسلام حاکی از آمادگی آن ها برای حمله بود به همین دلیل جلسه ای با فرمانده گروهان ها تشکیل دادیم .سپس فرمان لغو مرخصی ها صادر شد وکسی حق نداشت از منطقه خارج شود.صدام حسین ؛در جلسه فرماندهان نظامی گفته بود :«از شما می خواهم به افسران و سربازان تلقین کنید که این مکان (جبهه ) را به خانه های خود ترجیح بدهند و آن را افضل بدانند. شما به این غیر ممکن جامه عمل بپوشانید و آنان را وادار کنید که به دنبال گرفتن مرخصی نباشند ؛چرا که مادر جبهه ها ،به آن ها نیاز دارم » صدام حسین از ما می خواست به خانه های خود سرکشی نکنیم و حتی دریکی از سخنرانی هایش با بی شرمی تمام گفته بود که من فرزندان شما را سرپرستی می کنم وهمسرانتان را تحت حمایت خودم قرار می دهم!
پس از مدت کوتاهی، خطوط مقدم گردان ها ؛تیپ ها ولشکرها درهم شکست . آخرین کلامی که از سروان « عبدالزهره یعقوب » - فرمانده گروهان یکم - شنیدم ،این بود :« قربان ! ما توانایی مقاومت نداریم ...آمدند ... ایرانی ها با روحیه عالی به ما حمله می کنند وهیچ اسلحه ومانعی ، سر راهشان نیست. » او با این جملات کلامش را تمام کرد : « قربان ! شما ترسوها گمان می کنید که توان مقابله در برابر یورش مقدس ایرانی ها را دارید ؟ بدانید که آنها به زودی شما و رئیس احمقتان را جارو خواهند کرد!»
رزمندگان اسلام ،همچنان در زیر آتش سلاح های ما پیش می آمدند. بلافاصله ،تعدادی از بهترین لشکرهای عراقی ، در دو محوراین عملیات مستقر شد. لشکر زرهی به فرماندهی سرهنگ ستاد « احمد المحمود» - که عراقی ها به آن لشکر طلایی می گفتند- لشکر پنجم ،لشکر ششم و ..این نبرد زرهی تمام عیار بود .اقدام لازم برای یک عملیات گازانبری انجام شد ،اما ذکاوت وهوشیاری رزمندگان اسلام باعث شد تا پیروزی بدست نیاید درگیری بسیار نزدیک و نفر به نفر شده بود و اوضاع چنان درهم ریخت که دیگر دوست و دشمن از یکدیگر تشخیص داده نمی شد. توان رزمی ما تا آن زمان نتوانسته بود کاری از پیش ببرد .تنها راه چاره برای پیشروی نیروهای ایرانی استفاده از میدان مین ، سیم خاردار وسایر موانع بود که توانست آن ها را پشت مرزها متوقف کند. در این فاصله ما بیکارنماندیم وتمام سلاح خود را به کار گرفتیم و توانستیم تلفات زیادی از رزمندگان اسلام بگیریم .
سیاهی آن شب به سنگینی گذشت . رزمندگان اسلام هیچ گونه تحرکی نداشتند ؛سحرگاه بود که آن ها با صلابتی وصف ناپذیر به سوی مایورش بردند. من بعضی از آن ها را می دیدم که برادران شهید خود را رو به قبله قرار می دادند و به حرکت خود ادامه می دادند. این منظره ، چنان هراسی در دل های ما ایجاد کرده بود که همان اندک روحیه ای را که از تلفات دیشب گرفته بودیم ،از دست دادیم .در مرحله اول عملیات ، بیش از 10 تانک و 20 عراده توپ از ارتش عراق منهدم شد. رزمندگان اسلام 70 دستگاه تانک را به غنیمت گرفتندوسه هزار کشته و هزار اسیر درآمارهای سپاه سوم ثبت شد.
درمرحله دوم عملیات ،ایرانی ها توانستند با قلع وقمع کماندوهای لشکر پنجم عراق که مشغول حراست از پل نصب شده درمنطقه پاسگاه زید بودند،آنجا را تصرف کرده و از آن عبورکنند. پس ازآن ایرانی ها ، لشکر پنجم را تعقیب کردند .وبه منطقه ای در فاصله 20 کیلومتری شهر بصره رسیدند.
حدود120 تانک لشکر 5 در آتش سوخت ،تقریباً 60 دستگاه خودروی نظامی منهدم شد،حدود 30 دستگاه ماشین راه سازی آتش گرفت و قریب 800 نفر از نیروهای ما کشته شدند.
سی ام مرداد نیروهای ایرانی ،همچنان به سمت مواضع ما پیشروی می کردند؛البته تیپ های عراقی مستقر در خط مقدم ، نیروهای جدید وتازه نفس تشکیل شده بود .در همین حین گزارشی رسید که «عدنان خیرا ...» وزیر دفاع عراق در منطقه حضور دارد ودستور اعدام تعداد زیادی از افسران را صادر کرده است . با شنیدن این خبر تصمیم گرفتم تا از عراق فرارکنم اما وجود همسر و فرزندانم مرا از این تصمیم منصرف کرد .
درحمله ایرانی ها منطقه ای بالغ بر180 کیلومتر مربع از اراضی عراق به دست آن ها افتاد. بیش از 800 تانک عراق منهدم شد ،بیش از 2100 نفر کشته شدندوحدود 3000 نفر هم به اسارت در آمدند.
صدام حسین در مکالمه تلفنی به فرمانده سپاه عراق گفته بود : « اگرنتوانی جلوی ایرانی ها را بگیری ؛باید خودکشی کنی !»
پیش از گذشت چند ساعت ،صدام حسین در مقر پشت جبهه حاضر شد وبنا به گفته بعضی از حاضران ؛ گریه کرد .سرهنگ « صالح العلی » گفت : « من برای اولین بار بود که صدام را این طور گریان می دیدم ؛در حالی که به ما می گفت چرا در مقابل این هجوم ها ؛از سلاح شیمیایی استفاده نمی کنید؟ و فرمانده سپاه عراق در پاسخ می گفت»« قربان !بکارگیری سلاح شیمیایی در این وضعیت غیر ممکن است »
حضور صدام در منطقه و دستور استفاده از سلاح شیمیایی ، امر ساده ای نبود و نشان از عظمت شکست و استیصال ارتش عراق در برابر نیروهای اسلام بود.
اراضی سوق الجیشی ومهم اطراف بصره در اختیار ایرانی ها بود و آتش سنگین توپخانه و ضد حمله های زرهی ، هیچکدام اثر نداشت .لحظات بسیار سختی بود و هرکس به نجات خود می اندیشید وبه دنبال راهی می گشت تا خود را از مهلکه نجات دهد. بعضی از افراد فریاد می زدند. « نجاتمان دهید» و برخی دیگر،آشکارا به صدام دشنام می دادند.
دقایق هولناکی بر ما می گذشت ؛تا اینکه با هماهنگی نیروی هوایی ؛قسمتی از حلقه محاصره شکسته شدوتانک ها با سرعت سرسام آوری به سمت بصره حرکت کردند.به هر حال با هر مصیبتی بود توانستیم جان خود را از مهلکه نجات دهیم . بلندگوهای توجیه سیاسی ارتش عراق ،با شعارهاوآوازهای حماسی ،به استقبال ما آمده بودند ودروغ های خود را با این جمله ها می گفتند: « لشکریان ظفرمند صدام حسین ! خوش آمدید،دلاور مردان ! برخی از سربازان آب دهان خود را بر روی خودروهای تبلیغاتی می انداختند ومی گفتند :« دروغ و نفاق بس است ،ای فریبکاران ترسو!»
منبع:نشریه فکه،شماره 75

هشت سال دفاع مقدس فروغ جاودان تامرصاد


از « فروغ جاویدان » تا « مرصاد » (1) 
از « فروغ جاویدان » تا « مرصاد » (1)






در آخرین سال جنگ تحمیلی، حدود سه هفته پس از حمله تروریستی آمریکا به هواپیمای مسافری جمهوری اسلامی ایران برفراز خلیج فارس و چند روز پس از پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان مجاهدین خلق با این تحلیل که ایران در موضع ضعف قرار گرفته، حمله برنامه ‌ریزی شده‌ای را به مرزهای غرب کشور آغاز کرد. این حمله که نام «فروغ جاویدان» بر آن نهاده شد، از حمایت گسترده نظامی رژیم بعث برخوردار گردید. اما عملیات در همان روزهای نخست با مقاومت سلحشورانه رزمندگان اسلام مواجه شد و کشتی رؤیائی « از مهران تا تهران » مجاهدین خلق در نخستین روز حرکت در مواجهه با طوفان « مرصاد » به گل نشست. مقاله حاضر شرحی بر شروع تا پایان همین عملیات است. 
* * * * 
صدام رییس جمهور عراق وحامی تمام عیار سازمان مجاهدین خلق، در هشتم تیرماه 1367 طی یک سخنرانی دربارة جنگ عراق و ایران، ضمن تکرار ادعای صلح‌طلبی خود و محکوم نمودن ایران به دلیل تداوم مقاومت برای تحقق هدف محکومیت و مجازات متجاوز، در شرایطی که با مداخلة علنی آمریکا و متحدانش در جنگ به نفع رژیم بعث عراق، احساس پیروزی می‌کرد، دربارة سازمان رسماً اینگونه اظهار نظر نمود: 
عراق به سطحی از آگاهی رسیده است که اگر روزی حس کند نابودی دشمن در سرزمینش خدمت به صلح است به آن دست خواهد زد... اگر ایران به هیچ یک از این مسائلی که من اشاره کردم توجه نکند مردم خودشان آنها را مجبور خواهند کرد که به صلح تن در دهند و این چیزی است که به آن ایمان راسخ دارم و قهرمانی‌های مجاهدین خلق در مهران مؤید این سخن می‌باشد. بالاخره روزه خواهد رسید که برای جنگیدن کسی به کمک آنها نخواهد آمد و بعد از مدتی خواهید دید که چگونه مجاهدین خلق به اعماق خاک خودشان نفوذ خواهند کرد و همین طور پیوستن مردم ایران را به صفوف آنها خواهند دید...»1 
در تیرماه 1367 جمهوری اسلامی ایران رسماً قطعنامه 598 را پذیرفت. در حالی که از بدو تصویب این قطعنامه در 30 تیر 1366، ایران آن را «رد» نکرده بود و برای تأمین اهداف خود، از طریق مذاکره با دبیر کل سازمان ملل، برای پذیرش قطعنامه شروطی را طرح نموده بود و در واقع عملاً آن را به صورت «مشروط» پذیرفته بود. اما به دلیل کارشکنی آمریکا، انگلیس و فرانسه در طول مذاکرات و ورود مستقیم آمریکا به جنگ با ایران، پس از مشورت و تصمیم مسئولان عالی‌رتبه، با موافقت امام خمینی، در 27 تیرماه سال 1367 ایران اعلام کرد قطعنامه 598 را بدون قید و شرط پذیرفته است. اما ارتش صدام در تاریخ 31 تیرماه به خاک ایران حمله کرد و از منطقه جنوب به سمت خرمشهر و اهواز پیشروی نمود. پس از ضد حملات موفق ایران، ارتش عراق در جبهه‌های میانی و غرب کشور نیز به عملیات نظامی مبادرت کرد که آنها هم با بسیج مجدد نیروهای مردمی و نظامی جمهوری اسلامی، ناموفق شدند. در نتیجه نیروهای عراقی عقب‌نشینی کردند و رژیم عراق در اول و سوم مرداد ماه رسماً عقب‌نشینی خود را از جبهه‌های جنوب و میانی و غرب کشور اعلام نمود. اما همزمان عملیات مشترک عراق و سازمان آغاز گردید. نکاتی چند در علل و زمینه‌های شکل‌گیری این عملیات قابل توجه و بررسی هستند: 
پس از عملیات مهران، در جمع‌بندی رهبری سازمان، هدف عملیات بعدی، تهران منظور شد و برای رسیدن به حداکثر توان برای انجام این عملیات یک مقطع 3 ماهه در نظر گرفته شد و بلافاصله اعزام اعضا و مرتبطان سازمان از ایران و خارج کشور به عراق، به طور وسیعی آغاز شد. همچنین سازمان در این مقطع به منظور جذب اسرا و استفاده از آنها در عملیات نهایی فعالتر شده بود. افراد تازه‌وارد و نیروهای ارتش سازمان تحت آموزش و مانورهای فشرده‌قرار گرفته بودند و در آموزش‌های جدید، آموزش سلاح‌های ضد‌هوایی هم منظور شده بود. 2 
«پیش از این منافقین در تحلیل درون‌گروهی خود، امکان موافقت ایران با قطعنامه‌ را غیر ممکن دانسته و به صراحت اعلام می‌کردند: تنها در صورتی جمهوری اسلامی قطعنامه را خواهد پذیرفت که به لحاظ سیاسی ـ نظامی و اقتصادی به بن بست کامل برسد. به عقیده آنان، این اقدام به منزله فروپاشی نظام خواهد بود..» 3 
تحلیل رجوی در مورد نتیجة جنگ این بود که ایران به دلیل بسته بودن تمامی راه‌های بازگشت به صلح با عراق، ناچار به ادامة جنگ خواهد بود. هر قدر هم جنگ به طول بینجامد، از یک طرف توان نظامی و اقتصادی ایران بیشتر تحلیل می‌رود و از طرف دیگر بازگشت به سمت آتش‌بس و صلح غیر ممکن‌تر می‌شود و این جنگ تا شکست ایران ادامه خواهد یافت. 
با اعلام خبر پذیرش قطعنامه از سوی ایران، نقشه‌ها و طر‌ح‌های قبلی سازمان با بن بست مواجه شد. در آن شرایط،‌سازمان در کنار امیدواری به داشتن پشتوانة خرده عملیات‌های مرزی، حمایت نمایندگان کنگره و سنای آمریکا را نیز یدک می‌کشد. در 30 خرداد 67، 138 نمایندة‌کنگره و 14 سناتور آمریکایی طی نامه‌ای به «جرج شولتز» وزیر خارجة وقت آمریکا، از وی خواسته بودند که به جنبش‌های مقاومت داخلی در ایران توجه کند، و در همین راستا حمایت از سازمان ـ مستقر در عراق ـ را اکیداً توصیه کرده بودند. «مروین دایملی» نمایندة کنگرة امریکا در روز دوشنبه 6 تیرماه 67 در تظاهرات سازمان در واشنگتن شرکت کرده و طی سخنانی که از یکی از شبکه‌های تلویزیونی آمریکا هم پخش شد. اظهار داشت: « نباید دست از تلاش کشید،‌ مطمئن باشید که با کمی صبر و تلاش بیشتر به زودی از مهران به تهران رژه خواهید رفت.» 4 سازمان نوار ویدئویی سخنرانی مزبور را برای کلیة کادرهای سازمان پخش کرد. 
اولین واکنش سازمان در مورد پذیرش قطعنامه از سوی ایران، برگزاری نشست رجوی با اعضا بود. 
در این نشست که عصر روز جمعه 31/4/1367، سه روز قبل از شروع عملیات «فروغ جاویدان» برگزار شد، رجوی جزئیات این عملیات را به اطلاع فرماندهان و اعضای سازمان مجاهدین خلق رساند. 
رجوی پس از نیم ساعت که از سخنرانیش گذشت، ناگهان آن را قطع کرد و گفت: 
کارهای بزرگی در پیش داریم. مگر ما نگفته بودیم که «اول مهران، بعداً تهران»؟ [دست زدن حضار همراه با شعار«امروز مهران، فردا تهران] 
در همین زمان دو نفر نقشة بزرگی از ایران را آوردند ودر سمت چپ او، در کنار نقشة دیگری که قبلاً وجود داشت، نصب کردند و رفتند. پس از ساکت شدن جمعیت، رجوی به جلوی نقشه رفت و جلسه بدین گونه ادامه یافت: 
رجوی: دیگر وقت آن رسیده است که به ایران برویم. طرح عملیات بزرگی را کشیده‌ایم که در نهایت منجر به فتح تهران و سقوط رژیم می‌شود (هورای جمعیت) البته این دفعه احتیاج به ماکت و کالک منطقه‌ای نداشتیم چون این بار قرار است به تهران برویم. [دست زدن حضار و شعار «امروز مهران، فردا تهران»] البته نام آن را با عنایت به نام پیامبر اسلام «فروغ جاویدان»5 گذارده‌ایم. (صلوات حضار) وعملیات را به اسم امام حسین(ع) آغاز خواهیم کرد. چون این بار احتیاج به ماکت نداشتیم. گفتیم چه ضرورتی دارد؟ خود نقشة ایران را بیاورید! (با چوب‌دستی از سمت چپ نقشه قصر شیرین، باختران و تهران را نشان می‌دهد) همانند شهاب باید به تهران برویم. از لحظه‌ها ـ حتی کوچکترین لحظه‌ها ـ باید استفاده کرد. نباید هیچ لحظه‌ای را از دست بدهیم زیرا در این عملیات لحظه‌هاتعیین کننده و سرنوشت سازند. این عملیات باید در عرض 2 یا 3 روز انجام شود. چون فقط اگر عملیات با این سرعت انجام شود رژیم فرصت بسیج نیرو پیدانخواهد کرد؛ چون اصلاً به فکرش هم نمی‌رسد که ما بتوانیم در عرض این مدت به تهران برسیم و احتمالاً نمی‌تواند هیچ عکس‌العمل مؤثری انجام بدهد.البته در عملیات چلچراغ از شما خواستم که سرعتتان در آن حد باشد. پس از جریان عملیات چلچراغ با فرماندهان نشستیم و به جمع‌بندی و بررسی پرداختیم که عملیات بعدی چه باشد؟ پس از بحث و بررسی‌های زیاد دیدیم در عملیات قبلی که مهران بوده است و از مشکلترین عملیات‌های مرزی بود، بعد از گرفتن ستاد لشگر می‌توانستیم جلوتر برویم و هیچ نیرویی هم بر سر راهمان نبود. با توجه به اینکه همیشه در عملیات‌ها به صورت تصاعدی عمل کرده‌اید، یعنی وسعت هر عملیاتتان ازقبلی بیشتر بوده است آفتاب از پیرانشهر وسیعتر و مهران از آفتاب ـ حالا باید این عملیات هم نسبت به چلچراغ تفاوت کیفی داشته باشد. بنابراین فکر کردیم که در عملیات بعدی ـ هر چه که باشد ـ حداقل این است که باید یک مرکز استان را بگیریم. در این صورت مگر ما دیوانه‌ایم که پس از گرفتن مرکز استان ‌آن را ول کنیم و برگردیم؟! خوب، یا هما‌ن‌جا می‌مانیم، یا به طرف تهران حرکت می‌کنیم. ولی باز در مقایسه با کار قبلی دیدیم استان خیلی کم و کوچک است ( با لحن طنزآلود:) آخر شما دیگر بچه نیستید که بروید یک شهر را بگیرید! اگر بخواهید وسیعتر از عملیات‌‌های قبلی عمل کنید هیچ راهی غیر از فتح تهران ندارید (دست زدن حضار و ابراز احساسات.) البته یک سری می‌گفتند برویم اهواز را بگیریم و یک سری می‌گفتند برویم کرمانشاه را بگیریم. ما نشستیم و فکر کردیم و دیدیم باید از طریق کرمانشاه برویم. زیرا اولاً تا حدودی وضع و شرایط مسیری که انتخاب کرده‌ایم نسبت به قبل مناسب‌تر و بهتر است، چون عراق تا قصر شیرین و سرپل‌ذهاب پیش رفته است و این بار نیاز به خط‌شکنی نداریم و به راحتی می‌توانیم تا کرمانشاه برویم. ثانیاً نزدیکترین نقطة مرزی برای رسیدن به تهران کرمانشاه است. از آن به بعد براساس تقسیمات انجام شده 48 ساعته به تهران خواهیم رسید. البته روی لشگر 84 و 88 شناسایی انجام داده‌ایم اگر موقعیت سیاسی مثل قبول قطعنامة 598 شورای امنیت از طرف ایران پیش نمی‌آمد شاید فقط در همان‌جا (کرمانشاه) عمل می‌کردیم ولی حالا ایران خیلی ضعیف شده است و ما یکراست می‌رویم و تهران را می‌گیریم. 6 
باید بدانید که ما از قبل تصمیم انجام این عملیات بزرگ را داشتیم و می‌خواستیم آن را دیرتر انجام دهیم اما پذیرش قطعنامه کار ما را تسریع کرد؛ یعنی به دلیل شرایط سیاسی جدید مجبوریم یکی دو ماه آن را زودتر انجام دهیم. تصمیمی که ما گرفتیم تصمیم بسیار حساس و مشکلی بود و ما چاره‌ای جز عمل نداریم و اگر الان اقدام نکنیم فرصت از دست خواهد رفت. زیرا بعد از اینکه بین ایران و عراق صلح شود ما در اینجا قفل می‌شویم و دیگر نمی‌توانیم کاری انجام بدهیم و از لحاظ سیاسی تبدیل به فسیل می‌شویم. پس بایستی آخرین تلاش خودمان را هم بکنیم و یک بار دیگر کل سازمان را به صحنه بفرستیم و مطمئن هستیم که پیروزیم و از هم اکنون من این پیروزی را به شما و خلق قهرمان ایران تبریک می‌گویم. 
اگر ما به تحلیل‌هایی که در مورد رژیم داشته‌ایم معتقد هستیم زمان مناسبی برای ما به وجود آمده است. ما در تحلیل جنگ گفتیم که رژیم درمنتهای ضعف، حاضر به توقف جنگ می‌شود و دلیل قبول قطعنامه از طرف آنها هم همین است. ما نباید این فرصت تاریخی را از دست بدهیم. باید حمله کنیم و کارش را یکسره کنیم. رژیم دیگر نیروی جنگی لازم را ندارد و نمی‌تواند نیروی جبهه را تأمین کند؛ مثلاً عراق در همین چند عملیاتی که کرده است به راحتی توانسته مناطقی را پس بگیرد و هر چه خواسته جلو رفته است. «فاو» را گرفته و جزایر مجنون و چند نقطة دیگر را با چند ساعت جنگ بازپس گرفته است. ملت دیگر از جنگ خسته شده‌‌اند و همه مخالف جنگ هستند و کسی به جبهه نمی‌آید. کسانی که در جبهه هستند افرادی هستند که آنها را به زور از شهرها و روستاها دستگیر کرده‌اند و به جبهه فرستاده‌اند و میلی به جنگیدن ندارند. تمام لشکرها و نیروهای رژیم در حملات عراق ضربة کاری خورده و پراکنده هستند و یارای مقابله با ما را ندارند. پس هم از لحاظ نظامی تعادل خود را از دست داده و هم از لحاظ سیاسی در انزوای بین‌المللی قرار دارد. البته در عملیات چلچراغ یک نفر به کمک شما آمد و آن حضرت علی (ع) بود که به شما کمک کرد و این بار هم حضرت محمد (ص) و اما حسین (ع) به کمک شما می‌آیند و شما باید به اندازة چندین نفر کار کنید و سختی را تحمل کنید. البته در این چند روز که اعلام آماده باش بود شما خیلی کار کردید و کار یکی یا دو ماه را در 3 روز کرده‌اید. از حالا باید همگی آماده باشید که هر وقت گفتیم حرکت می‌کنیم آماده باشید. شاید سازمان 25 سال پیش به وجود آمد تا در چنین روزی به چنین کاری دست بزند. 
ما از طرف قصرشیرین می‌رویم. در آنجا لشگر 81 با عراق درگیر است، لشگر 58 و لشگر 88 در سومار درگیر هستند، لشگر 64 در پیرانشهراست و تنها امکان دارد لشگر 28 در راه به استقبال ما بیاید. [در اینجا رجوی فردی را از میان جمعیت صدا می‌زند و می‌پرسد:] اگر لشکر سنندج بیاید چه کار می‌کنی؟ 
[آن فرد جواب داد:] نمی‌آید. 
رجوی: نگو نمی‌آید؛ بگو اگر آمد داغانش می‌کنیم. [بلند می‌شود و روی نقشه به دنبال شهرها می‌گردد.] کاری که ما می‌خواهیم انجام دهیم در حد توان و اشل یک ابرقدرت است؛ چون فقط یک ابرقدرت می‌تواند کشوری را ظرف این مدت تسخیر کند؛ به طور مثال بغداد تا مرز ایران 180 کیلومتر فاصله دارد و در طول 8 سال جنگ ایران ادعای گرفتن آن را نکرده است؛ و همین طور عراق هم ادعای گرفتن تهران را نکرده است اما می‌خواهیم برویم تهران را بگیریم. (با طنز) خوب، چه میشه کرد دیگه! بعضی وقت‌ها این طور پیش میاد دیگه! [دوباره به نقشه اشاره می‌‌کند.] ما به ترتیب به قصرشیرین، سرپل ذهاب، اسلام‌آباد و بعد کرمانشاه می‌رویم. بعد از آن همدان، قزوین، تاکستان، کرج، و بالاخره تهران. (کف زدن حضار) ابتدا از محور قصرشرین که در دست عراق است وارد می‌شویم و تا سرپل ذهاب می‌رویم؛ البته از طریق جادة آسفالته. بعد کرند و اسلام‌آباد را توسط یک لشگر که فرماندة آن احمد واقف7 است. پس از فتح اسلام‌آباد یک تیپ در کرند و 2 تیپ در اسلام‌آباد مستقر می‌شوند، که در ضمن راه ورودی شهر را نیز تحت کنترل می‌گیرند. اسم عملیات این محور را به نام «حنیف» نامگذاری کرده‌ایم. بعد از اسلام‌آباد به سمت کرمانشاه حرکت می‌کنیم، که اسم این عملیات «سعید محسن» است و دو لشکر به مسئولیت صالح8 در کرمانشاه عمل می‌کنند. صالح، آماده‌ای؟ 
صالح: بله. 
رجوی: مسئولین همه آماده‌اند؟ 
صالح: بله. 
رجوی: شما قرار شد به کجا بروید؟ 
صالح: کرمانشاه. تقسیم‌بندی هم شده است که تیپ‌ها باید در کدام نقاط متمرکز شوند. تیپ ... به سراغ صدا و سیما می‌رود، تیپ .... به سراغ زندان دیزل‌آباد می‌رود و زندانیان را آزاد می‌کند و آنهایی را که می‌خواهند مسلح می‌کند، و تیپ ... سپا ه بعثت و قرارگاه نجف را می‌گیرد و به همین ترتیب جعفر راه ورودی کرمانشاه، تیپ افسانه پادگان نزدیک ان، و تیپ جلیل9 دروازة خروجی کرمانشاه را به اضافة هوانیروز دارند. البته مردم را می‌فرستیم که زندانیان دیزل‌آباد را آزاد کنند. 
رجوی: اول شهر را بگیرید، بعد زندان را؛ چون تصرف شهر مهمتر است. ما در کرمانشاه اعلام جمهوری دموکراتیک اسلامی می‌کنیم. این تیپ‌ها در کرمانشاه مستقر می‌شوند و 2 تیپ به سنندج و بقیه به سمت همدان حرکت می‌کنند. نام عملیات محور همدان را به نام «بدیع‌زادگان» گذاشته‌ایم. محمود قائم‌شهر10 آماده‌ای؟ 
محمود: بله. 
رجوی: می‌دانی باید به کجا بروید و چه هدف‌هایی را در شهر در دست بگیرید؟ 
محمود: بله، همدان. 
رجوی: بعد از آنکه به همدان رسیدید و مستقر شدید یکی از تیپ‌های زیر نظر خودت را برای کمک به تهران بده. وقتی همدان و صدا و سیمای آن را گرفتید صدای مجاهد را پخش کنید و به مردم اعلام کنید که ما داریم می‌آییم. 
محمود: باشد. 
رجوی: رادار همدان باید منهدم شود تا هواپیماها نتواننددرست کار کنند. از پایگاه نوژه هم ترسی نداشته باشید؛ هر سه ساعت به سه ساعت دستور می‌‌دهم هواپیماهای عراقی بیایند و آنجا را بمباران کنند. پایگاه هوایی تبریز را هم با هواپیما هر سه ساعت به سه ساعت مورد هدف قرار خواهیم داد. 
نادر11، از لحاظ پوشش هوایی چطوری؟ 
نادر: در دست ماست و می‌‌توانیم کنترل کنیم. 
رجوی: اگر هواپیمایی بخواهد از نوژه بلند شود چه کار می‌کنید؟ 
نادر: می‌زنیم. اگر چیزی بخواهد پرواز کند کلّاً فرودگاه را می‌زنیم. 
رجوی: کاملاً مطمئن هستید؟ 
نادر: بله، ‌می‌‌توانیم. 
رجوی: علاوه بر آن ضدّ هوایی و موشک سام 7 هم که داریم؟ 
نادر: بله، داریم. 
رجوی: فتح‌الله12، تو می‌روی قزوین و تاکستان را می‌گیری. یکی از هدف‌ها علاوه بر مراکز سپاه لشگر 16 قزوین است. پس از خلع سلاح تمام نیروهای نظامی و انتظامی در آنجا مستقر می‌شوی و وقتی مسقر شدی یکی از تیپ‌های خود را به کمک تهران بفرست چون در آنجا نیاز هست. پس از آن 2 تیپ راهی تاکستان شده و در ‌آنجا مستقر می‌شود و پشت سر آن منوچهر13با یک لشگر راهی کرج می‌شود و آنجا را تصرف می‌کند. البته نام عملیات محورهای قزوین و تاکستان را به نام «سردار» نام گذارده‌ایم. پس از آن 4 لشگر و 2 تیپ تحت نام کلی «سیمرغ» و تحت فرماندهی محمود عطایی راهی تهران می‌شوند،‌که مهدی ابریشمچی هم معاون او در این عملیات است. [محمود عطایی و مهدی ابریشمچی دست یکدیگر را می‌فشارند.] ضمناً اگر یادتان باشد در انقلاب ایدئولوژیک گفتم که یک سیمرغ بود که به کوه قاف رسید و آن روز هم گفتم که سیمرغ «مریم» بود. علت اینکه این اسم «سیمرغ» را انتخاب کردم حرف همان روز است. (کف زدن حضار) 
مریم: (با اطوار:) چرا این اسم را گذاشتی؟ 
رجوی: می‌بخشید که بدون مشورت جناب‌عالی این اسم را گذاشتم. 
در آنجا تیپ لیلا فروگاه مهرآباد، تیپ ... سلطنت‌آباد، تیپ فرهاد صدا و سیما، تیپ فرشید زندان اوین، 14 تیپ ... مراکز سپاه، تیپ ... نخست‌وزیری، تیپ ... مجلس شورا، تیپ ... ستاد ارتش و تیپ کاظم15 در جماران عمل می‌کند. (هورا و کف‌زدن حضار.) هوانیروز عراق تا سرپل ذهاب به همراه ستون‌ها خواهد بود. از نظر هوایی ناراحت نباشید چون هواپیماهای عراقی پشتیبان ما هستند و تمام ماشین‌ها به صورت ستون حرکت می‌کنند. 
البته این عملیات را دو عامل درجه یک تهدید می‌کند؛ یکی اینکه از طرف رژیم خمینی از طریق هواپیما مورد حمله و بمباران قرار بگیریم چون روی جاده همه به یک ستون حرکت می‌کنیم؛ ثانیاً چون صف ماشین‌ها خیلی طولانی است اگر ماشین‌هایی خراب شوند و یا از دور خارج شوند نباید به خاطر آن همة ستون متوقف شوند و بایستی آن را به سرعت از دور خارج کرد و از ماشین زاپاس استفاده کرد و یا کلّاً آن را از دور خارج کرد و معطل آن نشد. در ضمن هیچ ماشینی حق سبقت گرفتن از جلویی را ندارد و همین طور حق عقب‌افتادن را هم ندارد. هر جا که رسیدید سر راه جاده‌ها را باز کنید. تیپ‌های مأمور در شهر مأمور تأمین جاده‌های آن شهر می‌باشند وهر تیپ با رسیدن به آن شهر وارد آن شده و بقیة ستون بلافاصله به حرکت خود ادامه می‌دهند. ضمناً اگر اسیر شدید راجع به خط سیر عملیات که از کدام جاده و از کدام شهرهاست، چیزی نگویید و بگویید که عملیات قرار بود تا همین جا باشد. (رو به محمود قائم‌شهر:) محمود، خوب فهمیدی که باید به کجا بروی؟ یک‌دفعه به قائم‌شهر نروی! تو اول به همدان برو، کار و مسئولیت خودت را انجام بده، بعداً که به تهران آمدی مازندران را به تو می‌‌دهم. (رو به قاسم: 16) حیف که مردم اصفهان بی‌بخارند و الّا یک تیپ را هم به تو می‌دادم که به اصفهان برویم. [محمود عطایی فرماندة محور تهران را صدا می‌کند و او پای میکروفون می‌‌آید از او پرسید:] وضعیت چطور است؟ 
عطایی: خوب است. با نیروی هوایی و هوانیروز عراق هماهنگ شده است. ماشین‌ها آماده است، مهمات بارگیری شده، و تیپ‌ها تا حدودی توجیه شده‌اند و تا رسیدن به شهرها بهداری هم آمادگی لازم را دارد و هیچ‌گونه نگرانی وجود ندارد. در لابه‌لای ستون تعمیرکار سیّار و فیلمبردار سیّار هم در حال حرکت هستند. 
رجوی: در این عملیات مردم به حمایت از ما بر می‌خیزند. کسانی که حاضرند با ما بیایند را از پادگان‌ها و مراکز سپاه مسلح کنید و هر چه خواستند تا تهران بیایند آنها را با خودتان ببرید. در این عملیات نیروهای زیادی به ما کمک خواهند کرد. از طرفی درب زندان‌ها که باز شود آنها هم با ما هستند و با ما خواهند آمد. نیروهای زندان بالقوه با ماهستند. 17 البته هر جا رفتید اگر مردم آن‌جا تسلیم شدند که کاری با آنها ندارید و اگر جنگیدند با آنها بجنگید، و هر جا رسیدید از مردم کمک بگیرید و کارها را به خود مردم بدهید و از این نترسید که مردم اسلحه‌دار می‌شوند و چه خواهد شد. محمود،‌وقتی که تهران را گرفتی در خیابان طالقانی به ساختمان بنیاد علوی می‌روی. در طبقة پنجم آنجا اتاقی است که روزی اتاق من و اشرف و موسی بوده است. سلام من را به ساکنین آنجا می‌رسانی و اگر مردم آ‌نجا بودند جای دیگری را به آنها بده چون ما را بعد از انقلاب به زور از آنجا بیرون کردند. آن اتاق را برای من نگه‌دار تا وقتی که به تهران آمدم در آنجا مستقر شوم. [رو به فرید 18 :] خوب، فرید، شما چه کار می‌کنید؟ در اولین روزی که نیروها به مقصد رسیدند شما باید 24 ساعته برنامه داشته باشید و مسئله را به گوش همة ملت ایران برسانید. کار و بارتان جفت و جور هست؟ برنامه‌تان تنظیم شده است؟ 
فرید: ما 24 ساعته برنامه خواهیم داشت. 
رجوی: برای ثبت در تاریخ می‌خواهیم هر کس با این طرح موافق است دست بلند کند. [همه دست‌ها را بلند کردند. رجوی تک‌تک به همه نگاه کرد. رو به فیلمبردارها و انتظامات:] شما چرا دستتان را بلند نمی‌کنید؟ [آنها هم دستشان را بلند کردند. رو به حضار:] آیا ما دیوانه نیستیم که می‌خواهیم چنین کاری بکنیم؟ آیا به نظر شما چنین کاری شدنی است و ‌آیا احمقانه نیست؟ اگر کسی مخالفتی دارد بیاید و صحبت کند و کسی هم حق ندارد با او مخالفت کند. 
رجوی نشست و یک سیگار روشن کرد. در همین حین زنی از میان جمعیت بلند شد و دست خود را بلند کرد. همة حضار با تعجب به او نگاه می‌کردند. 
رجوی: پشت میکروفون بیا و حرف‌های خودت را بگو. 
زن: من مخالف نیستم، اما اینکه می‌گویید مردم با ما هستند فکر نمی‌ کنم چنین باشد. من و شوهرم چند شب قبل از خارج آمده‌ ایم و خود من 4 ماه است که از ایران آمده‌ام.19 مردمی که من دیده‌ام با آنچه که شما می‌گویید تفاوت دارند. فکر نمی‌کنم آنها به ما کمک کنند. هیچ‌گونه جوّ سیاسی نظیر آنچه شما به آن اشاره می‌کنید در ایران به وجود نیامده است، چون خیلی‌ها در ایران هستند که حتی رادیو مجاهد را گوش نمی‌دهند و از مجاهدین هم به کلی بی‌خبرند. شما چطور انتظار دارید با اختناق شدیدی که وجود دارد چنین کسانی در تهران بلند شوند و از ما حمایت کنند؟ 
رجوی: درست می‌گویی و درست صحبت کردی ولی من الان تو را قانع می‌کنم. این نظر تو به 4 ماه پیش بر می‌گردد و الآن ایران خیلی فرق کرده است. از آن گذشته تا ما شهری را آزاد نکنیم مردم با ما نخواهند شد. ما روی نیروی خودمان حساب می‌کنیم. مردم در وهلة اول نخواهند آمد و حتی ممکن است از ما بترسند و همانطور که گفتنی بروند و درهایشان را ببندند؛ ولی وقتی که رفتیم و در کرمانشاه مستقر شدیم و مردم دیدند که تعادل قوا به سمت ما می‌چرخد 20 یک قدم بیرون می‌گذارند و ما در شهر می‌گردیم و اعلام می‌کنیم که هستیم و آن وقت مردم جرئت می‌کنند درها را باز کنند و بعد جلو آمده از ما حمایت می‌کنند و ما هم کارها را به دست مردم می‌دهیم، ولی در ابتدا آنچه تو گفتی درست است. در آن موقع که شما در ایران بودید چقدر از مردم مخالف خمینی بودند؟ 
زن: 90 درصد. 
رجوی: این 90 درصد اگر بفهمند که مجاهدین به شهرشان آمده‌اند حتماً از آنها حمایت می‌کنند و مردم وقتی که دیدند سپاه و کمیته دیگر نیست حتماً نمی‌ترسند و وقتی که اسلحه گرفتند خودشان همه کاره می‌شوند و شما فقط آنها را راهنمایی می‌کنید. البته اگر در این عملیات شکست هم بخوریم تأثیرش آن قدر هست که باعث برپایی قیام توسط مردم شود، چون رژیم وضعیتی ندارد که تا عید دوام بیاورد. ما در وضعیتی مثل 30 خرداد قرار داریم و باید به این کار تن بدهیم. البته برای من تصمیم‌گیری در این مورد مشکل بود چون بهترین نیروها و نفراتی را که در سال‌های زندان با هم بودیم به داخل صحنه می‌فرستیم. ما در این عملیات می‌خواهیم تمام سازمان و تمام ارتش آزادیبخش را به میدان جنگ ببریم. این خودش ریسک بالایی دارد، چون جنگ دو وجه دارد؛ یا شکست یا پیروزی. در صورتی که شکست باشد موجودیت سازمان به خطر می‌افتد. [یک نفر از ته سا لن: خون اشرف می‌جوشد، مسعود می‌خروشد.] ما در قدیم 3 یا 4 نفر را در ایران داشتیم که آن عملیات‌ها را می‌کردند که سپاه و کمیته هیچ‌کاری نمی‌توانستند بکنند. این ساسان 21 کجاست؟ (رو به ساسان:) شما در سال 60 در عملیات‌های تهران چه کار می‌کردید؟ 
ساسان: بالطبع با این نیرویی که داریم می‌رویم و حتماً برایمان موفقیت‌آمیز خواهد بود زیرا در سال 60 و 61 در تهران فقط 8 تا 10 تیم نظامی در سراسر تهران داشتیم که نیروهای کمیته و پاسداران از دست ما در امان نبودند. مثلاً یک تیم 3 نفرة ما این طرف میدان مصدق می‌ایستاد، یک تیم آن طرف و سراسر مسیر را به راحتی می‌بستند و نیروهای پاسدار و کمیته هم کاری نمی‌توانستند بکنند و از ما می‌خوردند. 
مریم: (رو به زن:) شما خیالتان راحت باشد. همه چیز آماده است و طرح‌ها دقیق می‌باشد. شما ناراحت نباشید. ما نباید مردم را زیاد هم دست کم بگیریم؛ چرا که در میان خود ما هم عدة زیادی از اسرا وجود دارند که به ما پیوسته‌اند و این نشان دهندة حمایت زیادی است که در شهرها از ما خواهد شد. اسرا دستشان را بلند کنند! [حدود 400 ـ 500 نفر دست بلند می‌کنند.] 
ما در 30 خرداد از روی استیصال و ضعف با رژیم برخورد کردیم ولی امروز از موضع قدرت با او برخورد خواهیم کرد. البته دلیل اینکه ما می‌‌خواهیم این قدر زود دست به این عملیات بزنیم این است که رژیم در حال حاضر هم دچار بحران نیرویی شده و هم روحیة نیروهایش به دلیل شکست‌های پیاپی ضعیف شده است. برای همین هم می‌خواهد صلح صوری کند تا وقت پیدا کند و بسیج نیرو کند. به همین دلیل ما باید تا دیر نشده از این فرصت استفاده کنیم و این عملیات را انجام دهیم ولی قبلاً بین هر عملیات یکی دو ماه برای کارهای مقدماتی، از جمله شناسایی و آماده کردن خودروها و دیگر وسایل و مانور وقت لازم داشتیم، که در حال حاضر موفق شدیم همة کارها را در عرض همین مدت کوتاه بعد از عملیات چلچراغ انجام دهیم که کار بسیار شاقی بود ولی با روحیة بالای افراد ما و عنصر مجاهد بودن که در همه بوده است این کار در این مدت کوتاه عملی شده و خیلی‌ها در این مدت کوتاه، آموزش‌های پیچیده‌ای نظیر کار با تانک را هم یاد گرفتند و آمادة عملیات شدند. عده‌ای هم راجع به وضعیت بچه‌های کوچک سئوال کردند که ما بچه‌ها را بعد از آنکه تهران فتح شد سوار اتوبوس می‌کنیم و به تهران می‌آوریم. 
رجوی: از هر کس می‌پرسم بلند شود و جواب بدهد. طاهره 22 چه کار کردی؟ کارها رو به راه است؟ دیگر فشنگ کم نمی‌آوریم؟ کنسرو و ‌آب‌میوه به اندازة کافی داریم؟ 
طاهره: نه، این دفعه خیلی زیاد است برداشته‌اند. هزار تفنگ اضافی رسیده است و تانک‌ها و خودروها هم اکثراً رسیده است و بقیه هم تا فردا ظهر می‌رسد. کنسرو هم به تعداد کافی تهیه شده که حتی ممکن است زیاد هم بیاید. 
رجوی: محمود 23، وضعیت به لحاظ امکانات چطور است؟ کم و کسری ندارید؟ همة خودروهای مورد نیاز رسیده است؟ 
محمود: بله، فقط مقدار کمی مانده، که تا فردا ظهر تمام می‌شود. 
رجوی: فاطمه 24، وضعیت درمانی به لحاظ دارو و پزشک و آمبولانس همه آماده هستند یا نه؟ 
فاطمه: بله، آماده است. 
رجوی: قرار بود برای حمل مجروحین هلی‌کوپتر بگیرید و داشته باشید.‌ گرفته‌اید؟ 
فاطمه: مسئله آن هم تا فردا حل خواهد شد. 
رجوی: دکتر حمید 25 را هم ببرید. کاظم 26 هم آمده است. مسئله درمانی اینجا مسئولیتش با کاظم باشد که در این زمنیه چیزی کم نیاورید. 
ما در این راه عاشوراگونه می‌رویم اما این بار زمانی که در 30 خرداد 60 شروع کردیم فرق می‌کند، چون در آن موقع چشم‌انداز پیروزی نداشتیم و عاشوراگونه شروع کردیم ولی این بار چشم‌انداز پیروزی داریم که خیلی ملموس است. البته همة افراد باید بدانند که می‌خواهند چه کار کنند. ما کاری می‌خواهیم بکنیم که همة دنیا تعجب کند و یکدفعه بفهمند که ما در تهران هستیم و خمینی دیگر وجود ندارد. 
مریم: درست است که ما به خاطر وظیفه‌ای که داریم عاشوراگونه وارد می‌شویم ولی در اینکه ما حتماً پیروز می‌شویم هیچ شکی ندارم. الان جبهه‌ها خالی شده و وقتی که از جبهه آن طرف‌تر برویم کسی نیست که جلو ما را بگیرد و ما آن قدر می‌خواهیم با سرعت پیش برویم که هر کس که مجروح شد باید خودش مسئله‌اش را حل کند که باعث کندی ستون نشود. 
رجوی: اگر کس دیگری حرفی دارد باید بگذارد در میدان آزادی تهران بگوید و جمع‌بندی عملیات هم در همان‌جا خواهد شد. طی چند روزی که ما در اردوگاه قدم زده‌ ایم شاهد بوده‌ایم که بچه‌ها چقدر کار کرده‌اند. دیدم جیپی را نفربر کرده‌اند و تویوتایی را زرهی کرده‌اند، که اینها همه نشان دهندة آمادگی ماست [باخنده:] روی جیپ‌های رزمی آرم ایران را زده‌اند که ما خیلی خوشحال هستیم که کشورمان سازنده شده است. 27 [رو به یکی از فرماندهان:] کمرشکن‌ها را خالی کرده‌ایم؟ تانک‌های 6 چرخ آماده‌اند؟ 
فرمانده: بله. 
رجوی: تانک‌های 6 چرخ سرعتشان زیاد است و هر سه تا از آنها که وارد یک شهر شود همان رژه‌اش جو وحشت را حاکم می‌کند. ما برای همین از این تانک‌ها استفاده می‌کنیم. 
مریم: در پایان مطلبی بود که می‌خواستم بگویم و آن اینکه از فرماندهان تیپ‌ها می‌خواهم که بعد از نشست ساعتی به شما فرصت بدهند تا بچه‌ها همدیگر را ببینند و از هم خداحافظی کنند. 
ساعت 30/20 بود که سخنرانی پایان پذیرفت و افراد تا 30/3 بعد از نیمه ‌شب از یکدیگر خداحافظی کردند. 28 
... ادامه دارد.

پی نوشت ها :

1. بولتن خبرگزاری جمهوری اسلامی، 8/4/1367. 
2. بررسی اطلاعاتی عملیات فروغ ...: صص 48ـ 49. 
3. همان: ص 148. 
4. ترجمه از اصل نوار «مروین دایملی» به تاریخ 27 ژوئن 1988 / 6 تیر 1367. 
5. تعبیر «فروغ جاویدان» در سطح تبلیغات وسیع پیش از این توسط رژیم شاه در مهرماه سال 1351 در عنوان رپرتاژ تصویری جشن‌های سلطنتی 2500 ساله، ‌به کار رفته بود. «فیلم بزرگ رخداد جشن‌های تاریخی قرن ما» با نام «فروغ جاویدان» که توسط 32 فیلمبردار تهیه شده بود، در اواخر مهر 51 به طور هم‌زمان، در 30 سینمای تهران و 40 سینمای شهرستان‌ها نمایش داده شد. 
6. از همین رو تعدادی از کارشناسان سیاسی نظامی، عملیات فروغ را به عملیات «کرگدان وار» تشبیه می‌کنند. چون کرگدن با گردنی کوتاه و چاق عملاً توان دیدن اطراف را ندارد و صرفاً جلوی خود را دیده و به شاخص روبرو خود امیدوار است. 
7. مهدی براعی؛ که گویا در جلسه حاضر نبوده است. 
8. ابراهیم ذاکری. 
9. مهدی مددی. 
10. محمود مهدوی. 
11. حسن نظام‌الملکی. 
12. مهدی افتخاری. 
13. فرهاد الفت. 
14. سازمان به تشیکلات درون زندان‌ها اطلاع داده بود که به زودی نظام جمهوری اسلامی سرنگون خواهد شد. بنابراین، از آمادگی برای پیوستن به سازمان و کمک به ‌آزادسازی شهرها برخوردار باشند. ر. ک: دفتر سیاسی حوزه نمایندگی ولی فقیه در سپاه، بولتن «رویدادها و تحلیل»،‌ش 46، 29/5/1367: ص 22. 
15. حسین ابریشمچی. 
16. محمد‌علی جابرزاده. 
17. هواداران مجاهدین که در آن زمان در زندان‌های جمهوری اسلامی به سر می‌بردند به زعم و تحلیل مسعود رجوی به سه گروه تقسیم می‌شدند: 
1ـ خائنین ـ‌کسانی که همراهی خود با جنبش‌ مجاهدین را یک اشتباه اعتقادی و تاریخی می‌دانستند و آن را یک حرکت ضد خلقی قلمداد و مترصد جبران بدهی خود به مردم بودند. 
2ـ خرده بورژواها ـ شامل آن دسته از کسانی که بنا به شرایط سخت زندان، خود را نادم و پشیمان جلوه‌ داده تا از حداکثر تسهیلات زندان بهره برده و با عبور محافظه‌کارانه از پروسه سیاسی و مبارزاتی در پی‌‌آینده‌سازی برای خود و خانواده‌هایشان می‌باشند. 
3ـ اسرای مجاهد خلق ـ دسته سوم به آن دسته از افرادی اطلاق می‌شد که یا علناً بر سر مواضع سازمانی مانده بودند و یا کاملاً تاکتیکی برخورد می‌کردند تا شرایط موسوم به x (وضعیتی غیر قابل پیش‌بینی) فراهم آید ـ تشکیلات نیم‌بندی که از طریق این افراد در تعدادی از زندان‌های کشور به وجود آمده بود و خبر آن از طریق خانواده‌هایشان به سازمان در اروپا منتقل گردیده بود، مجاهدین را بر آن داشت که روی این نیروها به عنوان ذخیره‌ای برای عملیات فروغ حساب ویژ‌ه‌ای باز کنند ـ مسعود رجوی باور داشت که رهایی هر یک از آنها در جریان فتح نظامی شهرها؛ می‌تواند به مثابه اضافه شدن صد نیروی با انگیزه به رزمندگان ارتش آزادیبخش باشد. پس از شکست عملیات فروغ؛ از اسناد به دست آمده و اعترافات عناصر دستگیر شده، مشخص گردید تعدادی از زندانیان منافق، برای همراهی با فاتحین جنگ اعلام آمادگی و حتی شورش کرده بودند، به همین دشلیل تجدید محاکمه گردیدند. 
18. محمد‌علی توحیدی. 
19. «روند حوادث نظامی این باور را در منافقین تقویت کرده بود که نیروهای نظامی ایران بر اثر حملات عراق متلاشی شده‌اند ... برپایه این تصور، از چند ماه قبل، خروج منافقین از داخل کشور برای سازماندهی در بیرون، شتاب بیشتری به خود گرفت، در این مرحله (طی مرداد ماه و پاییز 1366) نیروهای سازمان به عراق منتقل شدند.» ر. ک: رویدادها و تحلیل»، ش 46، 29/5/1367: ص 22. 
20. رجوی متأثر از جامعه‌شناسی قدرت از منظر عراقی‌ها، بر این باور بود که «الحقُ لمن غلب» «حق با کسی است که غلبه دارد». 
رجوی با حضور طولانی خود در عراق و فاصله‌ای که با مردم ایران و خواسته‌های آنها پیدا کرده بود، عموماً تحلیل‌هایش متناسب با فضای عراق و مردم آن کشور تنظیم شده بود. 
21. مهدی کتیرائی. 
22. ثریا شهری، ناظر تقسیم مهمات و ابزار جنگی. 
23. محمود عضدانلو، مسئول ترابری. 
24. مسئول امداد 
25. حسن جزایری. 
26. کاظم رجوی. 
27. تمامی سلاح‌های به کار گرفته شده از سوی منافقین توسط دولت بعثی تدارک شده بود. ر. ک: «پایان جنگ» سیری در جنگ ایران و عراق، ج 5: ص 185،‌مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ. 
28. بررسی اطلاعاتی عملیات فروغ: صص 53ـ 64، نقل از فروغ بی‌دروغ.